خاطرات سوخته

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان گذشت و گذشت تا چند ماه بعد و هر بار که هم دیگر رو میدیدیم عاشقتر میشدیم من هرروز به کنکور نزدیک تر میشدم و فشار روحی زیادی روی من بود  و درسم رو میخوندم  روز کنکور سر رسید و من دلم برای اون تنگ شده بود  خیلی بد بود چون تقریبا یک ماه بود که ازش خبری نداشتم کنکور رو دادم ولی چون وقت کم اورده بودم خیلی ناراحت بودم رفتم خونه و نشستم و داشتم افسوس میخوردم بعد رفتم تا در صد های تقریبی که زدم رو حساب کنم خوب بودن  اما اون یه درسی که اصلا نزده بودم اعصابم رو خورد میکرد گزشت من انتخاب رشته کردم ولی زیاد دل خوشی نداشتم  از این رشته هایی که زدم خاطرات سوخته...ادامه مطلب
    ما را در سایت خاطرات سوخته دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : 7mostafamasihpour26 بازدید : 1 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 14:21